دخترکم سلام. الان ساعت ۸ و نیم شبه و تازه از ببرون برگشتیم. من در حال نظارت بر رفع اشکالات ریز و میزه خونه جدید و تمیزکاری بودم و توهم بعد از فاینال زبان، با می می رفتید پارک. وقتی دوتایی اومدید خونه خیلی از اتاقت خوشت اومد.
بگذریم. به مناسبت فاینال، بازم چشن کوچولوگرفتیم. بستنی واست خریدیم و غیرقابل تصور و باور،مامانی واست بستنی ریخت. زیااااااد. اولین باره که انقدر بستنی مامانی واست ریخته. دلیلشم این بود که گفت فردا امتحان ریاضی داری و استرس داشتی و خواست حواست کمی از امتحان پرت بشه.

