توسط بابا مجتبی
| پنجشنبه بیستم خرداد ۱۴۰۰ | 20:16
دخمری من سلام. الان توی باغ وکیل آباد نشستیم و می می داره ازت عکسای هنری میگیره. موقع اذانه و تو هم حدود ۴۵ دقیقه خاطرات و شایعات مدرسه رو تعریف کردی و هنوزم ادامه داره... مامانی ام با صبر و مهربونی گوش میکنه ( کلا شنونده خوبیه)![]()
بگذریم. امروز عجب اب بازی ای توی حیات کردیم.اولین اب بازی 1400 وشاید آخرین آب بازی توی اینخونه. کلا مامانو که شستیم. من و تو هم که خیس خیس بودیم. خودت عکسارو ببین تا بفهمی. وای وای. چقدر حال داد. مامانی که رفته بود گوشه حیات و روی زمیننشسته بود و با گرمای زمین خوشو گرم می کرد.
-----------------------------
ابزارهای ما : شلنگ- لگن بزرگ و 2 عدد جای شامپوی خالی





حرکت شنیع بابایی![]()

و انتقام دخمری![]()
.jpg)

