http://delaramejoon.blogfa.com

دخترکم سلام. الان ساعت ۸ و نیم شبه و تازه از ببرون برگشتیم. من در حال نظارت بر رفع اشکالات ریز و میزه خونه جدید و تمیزکاری بودم و تو‌هم بعد از فاینال زبان، با می می رفتید پارک. وقتی دوتایی اومدید خونه خیلی از اتاقت خوشت اومد.

بگذریم. به مناسبت فاینال، بازم چشن کوچولو‌گرفتیم. بستنی واست خریدیم و غیرقابل تصور و باور،مامانی واست بستنی ریخت. زیااااااد. اولین باره که انقدر بستنی مامانی واست ریخته. دلیلشم این بود که گفت فردا امتحان ریاضی داری و استرس داشتی و خواست حواست کمی از امتحان پرت بشه.

دخترکم سلام. تو هنوزم عشق خوندن کتاب رو داری و هر از گاهی برات کتاب می خریم و اگر کتابخونه هم باز باشه ازش کتاب می گیری. یه روز تیپ زدی و با می می رفتید کتابخونه و کتاب گرفتیو می می هم مثل همیشه کلی عکسای هنری ازت گرفت.

راستی شما معمولا" یکی از روزای زوج بعد از کلاس گیتار یا قبل از کلاس زبان می رید کتابخونه و حدود 5 تا کتابم بهت می دن.

----------------------------------

لطفا" برای مشاهده تصاویر روی ادامه مطلب کلیک کنید- ممنون

دختر نازم سلام. مهربون من، بالاخره تولد مامانی مهربون و عاشق شد و تو هم انصافا" سنگ تموم گذاشتی. مثل سال گذشته ایده جالبی دادی و خونه رو چیدمان کردیم. همونطورم که قبلا" گفتم مامانی رفته بود گناباد و همین موضوع فرصتی بود تا منو ببری بیرون خرید کنیم. تقریبا" هر چی دوست داشتی براش خریدی و نقاشی های خوشگلی هم براش کشیدی. منم بهش پول دادم. البته از یه هفته قبل تقریبا" هر روز یه برنامه کوچولو داشتیم. آخه ما "هفته تولد" رو جشن می گیریم.

دختر زیبای من، حق مامانی تو توی زندگی بیشتر از این چیزهاییه که فراهم کردم. ممنونم که باهاش مهربونی، ممنونم که قدرش رو میدونی.

اینجا دو تا عکس از طراحی تولدش رو میزارم.

دخترک مهربونم سلام. عشق زیبای من، امروز به مناسبت تولد می می مهربونت، من مرخصی گرفتم و تو هم کلاس زبان نرفتی تا یه روز خوب رو توی طبیعت بگذرونیم و عجب روزی شد. از مدتها قبل یه کوچه در انتهای طرقبه رو نشون کرده بودیم و به مقصد همونحا رفتیم. دیروز بارون اومده بود و‌کمی هوا سرد بود. اما وقتی به طرقبه رسیدیم با مه زیبا و وصف نشدنی ای روبرو شدیم. عجب مهی بود. زیبا و تماشایی.دو جا نگه داشتیم و چند دقیقه ای عکس کرفتیم. بعدش به سمت مقصد رفتیم. وقتی ماشبن رو‌ در انتهای کوچه مدنظرمون پارک کردیم، اونچه رو که دیدیم باور نکردیم. انگار پا به شمال گذاشته بودیم. مه زیبا، نم نم کم بارون، هوای لطیف و دشت و کوه زیبا. کلی عکس گرفتیم و تصمیم گرفتیم آتیش درست کنیم. واسه همینم برگشتیم پایین و ژل آتش زا، آب و دوغ خریدیم و دوباره رفتیم سراغ طبیعت. اتیش درست کردیم و چای خوردیم. کلی دور آتیش نشستیم و نصفه های ساندویچ دیشب رو روی اتیش و توی فویل کردیم و به عنوان ناهار خوردیم. تو هم برام چوب میاوردی، کوه‌نوردی میکردی و ناز سگ و گربه هایی که از دور نگامون میکردن رو می کشیدی. حدود ساعت ۲ و ۳۰ بود که تصمیم گرفتیم برگردیم. توی همون کوچه یه فرعی بود به سمت راست. اونو رفتیم بالا و بازهم به جایی زیبا رسیدیم. جایی که طرقبه از بالا معلوم بود و‌مه زیبایی که در حال اتمام بود هم صحنه ها رو زیباتر کرده بود.

لطفا" برای مشاهده سایر تصاویر روی ادامه مطلب کلیک کنید- ممنون

دخترکم سلام. امروز جمعست. ما توی پارک نزدیک خونه ایم و حدودا نیم ساعت دیگه می می از گناباد برمیگرده. آخه دیروز صبح همراه با باباجون و مامان جونت رفت گناباد واسه چهلم عمش. ما هم از فرصت استفاده کردیم و شاید واسه اولین بار کلی کارای باحال بابادختری کردیم.

صبح دیروز رفتیم آزادشهر و واسه تولد می می جینگیل پینگیل خریدیم. و البته تو هم کاسببت بد نبود. بعدش رفتیم آب میوه ملس و دو‌تا آیس پک و یه کیک درجه یک خریدیم که خیلی حال داد

خونه که رسیدیم قرمه سبزی مشتی که‌می می درست کرده بود رو‌گرم کردم و‌خوردی و به سبک مامانی، خودم مرغ روز قبل‌رو‌خوردم.

کمک کردن به تو توی حل مسائل ریاضیت یه قسمت باحال ماجرا بود. ظهر نخوابیدم و هر دو خوشحال بودیم که من کمکت کردم.

شب اوج ماجرا بود. بعد از برگشتن از مسابقه فوتسال تو رو از خونه عموسعید برداشتم و رفتیم دو نفری جیگر خوردیم و نیم ساعت با ماشین دور زدیم و حسابی آهنگ گوش کردیم. خیلی باحال بود و بعد هم فیلم هرکول پوآرو. ساعت ۲ نیمه شب بود که خوابیدیم.

صبح هم رفتیم آزادشهر و واست خرید کردیم . اونم با کارت هدیه ای که جایزه مسابقات فوتسال بود و تقدیم به تو شد. 

عااااالی بود همه چی. عااااالی

--------------------

لطفا" برای مشاهده تصاویر روی ادامه مطلب کلیک کنید- ممنون

دختر نازم سلام. عشق بی همتای من، مدتها بود که کوهسنگی نرفته بودیم و چندباری هم می می گفته بود که بد نیست بریم کوهسنگی. هفته تولد، بهونه خوبی بود که بریم و چه کار درستی کردیم که رفتیم. واسه اولین بار رفتیم بالای بالاش. حس خوبی بود و منظره های زیبایی رو دیدیم. تو هم اون بالا یه جایی واسه سر خوردن روی سنگا پیدا کردی (با کف کفشت) که البته خیلی زود به شهر بازی تبدیل شد. اون بالا نسکافه و چای خوردیم و سرحال و با انرژی برگشتیم.

----------------

لطفا" برای مشاهده سایر تصاویر روی ادامه مطلب کلیک کنید- ممنون