دخترک دلبند من، زیبای من، امبد من، امروز و فردای من، خوش قلب من..... تولدت مبارک![]()
دلارام کوچولوی من، 8 ساله که به زندگی ما اومدی و همراه با خودت، خوشی و شادی، مهربونی، برکت، حس با ارزش بودن و ...رو برای ما آوردی..... عسلکم ازت ممنونم![]()
دخترکم تو همه چیز من و مامانی مهربونتی: اسباب بازی، عروسک، دختر، مادر و... . وقتی مهر و محبتت به مامانتو می بینم خوشحال میشم که انقدر با وفایی و قدر مهربونی ها و 8 سال زحمتش رو مدونی. کوچولوی باوفا و باوقار و باسواد من تولدت مبارک![]()
کوچولوی من ما خیلی خیلی با تو حال می کنیم. خیلی خوب شد تو اومدی به زندگی ما. دمت گرم
کوچولوی بابا،هر چند ما از یه هفته قبل از تولدت، کلی برنامه داشتیم: سینما، رستوران و... اما امسال با هم قرار گذاشتیم که واسه تولدت فقط خاله ملی و خونوادشو دعوت کنیم و به تعداد کسایی که میتونستیم دعوت کنیم و نکردیم واست کادو بخریم
و ما هم همینکارو کردیم.(و خیلی بیشتر). البته شب تولدت عمو سعید و خاله عارفه زحمت کشیدن و اومدن و واست هدیه آوردن. دمشون گرم. (ما هم حتما جبران میکنیم و می بریمشون رستوران).
جشن تولد اصلی همراه با خاله ملی بود. اما طبق برنامه قبلی، فردای جشن تولدن رفتیم خونه باباجونی، جوجه و بستنی زدیم به بدن و اونجا هم از زن دایی و باباجون و مامان جون هدیه گرفتی و یه شب درجه یکم اونجا داشتیم.بعدشم رفتیم پارک ملت.کلی با بشقاب پرندت (یکی از هدیه های تولدت) بازی کردیم. (الانم هنو ز می ریم پارک و باهاش بازی می کنیم.
) تا 2 نیمه شب اونجا بودیم و بعدشم رفتیم جاغرق. فکر کنم 3.5 نیمه شب خونه بودیم. شنبه هم که دقیقا" 29 تیر بود رو مرخصی گرفتم و رفتیم رستوران.
و
یه سورپرایز ویژه: مامانی با سلیقت به مناسبت تولدت، واسه کلاس زبانت کیک خرید... تو حسابی حسابی خوشحال شدی و تازه فهمیدی چرا علی رغم درخواستهای زیادت مخالفت کردیم که کلاس زبان شنبت رو بپیچونی.![]()


لطفا" برای مشاهده تمام عکسها روی ادامه مطلب کلیک نمایید- ممنونم










