دخترکم سلام. دیروز اتفاق جالبی افتاد. وقتی توی ماشین منتظر اومدن مامانی از مغازه بودیم یه دفعه چشمت افتاد به فیوزهای زاپاس ماشین و به یاد قدیما افتادیم که باهاشون "کلید بازی" می کردیم: تا مامانی از ماشین می رفت بیرون، تو میومدی جای اون می شستی و می شدی خانوم کلید ساز. منم یه پسری بودم که مامانم توی حموم، اتاقش یا ... گیر کرده بود و نیاز به کلید یدک داشت. می رفتیم توی نقشمون و چند باری کلید بازی می کردیم تا مامانی برگرده (گاهی برگشتنش طول میکشید و من همه اقوامم توی یه جایی گیر می کردن![]()
). دیروزم همین بازی رو کردیم. به اضاقه اینکه به آرزوت رسیدی و تونستی رکورد روی هم سوار کردن فیوزها رو بشکونی.
















