توسط بابا مجتبی
| جمعه دوازدهم اردیبهشت ۱۳۹۳ | 23:22
و اما پاپاجکتا. گل سرسبد مسافرت ما و بهشت مطلق.
هر چی از این جای زیبا و طبیعت دلنشین و هوای مطبوع و آب گرم لذت بخش بگم کم گفتم. یک ساعت و نیم از کیتو با ماشین رفتیم تا رسیدیم به پاپاجکتا و سوئیت اختصاصی خودمون. باید اونجا بود و دید. با تعریف نمی شه از زیبایی اونجا گفت و عکسها شاید فقط گوشه ای از زیبایی خلقت خدا رو بتونن نشون بدن. خدایا شکرت به خاطر این همه نعمت.
سوئیت زیبا و صدالبته راحتی رو دایی امیر واسمون رزرو کرده بود و همه بودن. عرفان، محمد، دایی ها و... به جز زن دایی خوانیتا و بچه هاشون که در سفر کیتو ما رو همراهی نکرده بودن و حسابی جاشون خالی بود.
کلی آب بازی کردیم و دلارام ناز من اصلا" از آب بازی خسته نمیشد و حسابی کیف کرد. تا دلتون بخواد کباب خوردیم و شاد بودیم و البته اونجا یه تصمیم مهم گرفتیم. مامانی و دختر نازم قرار شد دو ماه دیگه بمونن و من تنها برگردم. تصمیمی که مامانی خودش خیلی راضی نبود اما من مجابش کردم و الان که دارم این خاطراتو می نویسم هنوز 20 روز دیگه مونده که بگردن و من حسابی دلتنگم.
مسیر برگشت از پاپاجکتا بعد از یه شب استراحت و تفریح