http://delaramejoon.blogfa.com

- برای قدم زدن با فرزندتان به پارک یا هر محل خلوت و آرام دیگر بروید. این فرصت خوبی برای گفتگو کردن است. قدم زدن و صحبت کردن، طبیعتا با هم جور در می آیند.

- به فرزندتان اجازه بدهید، در صورت تمایل، بلیط سینما و... را خودش تهبه کند (بهای بلیط خودش را خودش بپردازد).

- وقتی با اعضای خانواده سفر می کنید یادتان باشد که گهگاهی برخی کارهای بچگانه کنید.( به راحتی بچه ها رفتار کنید)

- با فرزندتان کاردستی یا چیز دیگری که مدنظرتان است را بسازید.

- چیزی را از طریق پست برای فرزندتان بفرستید.

- اگر فرزندتان رازی را به شما گفت ان را به کسی نگویید.

- به فرزندتان قولی ندهید که نتوانید به آن عمل کنید

- اگر فرزندتان ماهی مناسبی گرفت آن را بپزید و با اشتیاق بخورید.

- برای گسترش دایره لغت فرزندتان هر کاری که می توانید بکنید.

- از فرزندتان بخواهید فهرست خواروبار مورد نیاز هفتگی خانواده را تهیه کند.

- نام دوستان فرزندتان را به خاطر بسپرید.

- هنگامی که فرزندتان با شما حرف می زند هر کاری دارید کنار بگذارید و مشتاقانه به سخنان اوگوش کنید.

- به فرزندتان اجازه دهید شما را در تصمیم گیری برای پرورش گیاهی جدید در گلدان یا کاشتن نهالی در باغچه کمک کند.

- فرزندتان را ترغیب کنید چیزهای جدید بیاموزد و کارهای تازه انجام دهد. اما برای انجام دادن این کار به او زیاد فشار نیاورید. بگذارید با صبر وحوصله پیش رود.

- پرسش های دشوار فرزندتان را نادیده نگیرید و از گفتن "نمی دانم" نترسید.

- در حضور فرزندتان از موفقیت های او در نزد دیگران تعریف کنید.

- به فرزندتان یاد دهید هرگاه فعالیت یا طرحی را آغاز کرد آن را به پایان برساند.

- آنچه را که فرزندتان به شما می گوید به خاطر بسپرید.

- فرزندتان را تشویق کنید تا خودش مسائل و مشکلاتش را بررسی و آنها را حل کند و برای انجام دادن این کار همواره به شما متکی نباشد.

- با فرزندتان پیاده روی کنید.

- فرزند خود را وادار به کاری نکنید که آمادگی انجام دادن آن را ندارد. چون ممکن است در این کار موفق نشود.

- به لیاقت و شایستگی فرزندتان در هر سطحی که هست احترام بگذارید. او هنوز در مرحله یادگیری بسیاری از مهارتهاست و نمیتواند وظایفش را به خوبی انجام دهد. اما مهم آن است که آنچه را اکنون میتواند انجام دهد تحسین وتمجید کنید.

- به فرزندتان چگونگی صحبت کردن در جمع را بیاموزید تا بتواند هر چه بیشتر بر دیگران اثرمثبت بگذارد و در کانون توجه دیگران قرار گیرد. این مهارت، عزت نفس او را به میزان زیادی تقویت میکند.

- به لطیفه هایی که فرزندتان تعریف میکند بخندید. (هر چند اگر جالب توجه و خنده دار نباشد).

- دندان های کج و کوله وناقص فرزندتان را معالجه کنید تا از لبخندزدن طفره نرود. لبخندزدن اعتماد به نفس را تقویت میکند.

- گاهی اوقات سر به سر فرزندتان بگذارید و با او شوخی کنید.

- بگذارید فرزندتان لباسی را که خیلی دوست دارد بیشتر بپوشد.

- اگر فرزندتان کاری بی نظیر و فوق العاده انجام داد، او را با گفتن کلمات و عباراتی نظیر: معرکه است، بی نظیره، محشره و... تحسین کنید.

- اجازه دهید فرزندتان از عطر یا مواد خوشبوکننده شما استفاده کند.

- به فرزندتان بیاموزید که هرگز سوال نسنجیده و بی ربط نپرسد.

- در یک شب صاف ومهتابی با فرزند خود به فضایی باز بروید و ستارگان را مشاهده کنید. (باز کردن چشمان بچه ها به پدیده های جالب توجه جهان)

- اگر فرزندتان خطایی کرد آن را توجیح نکنید. بگذارید خود او مسوولیت کار نادرستش را به عهده بگیرد.

- درک کنید که گاهی اوقات فرزند شما ممکن است نخواهد بزرگ شود. این بینش فرزند شما بسیار وحشتناک است. با وجود این، بگذارید اندک زمانی دیگر کماکان کوچک بماند.

- اگر فرزندتان شکوه میکند که شما بیش از اندازه بدخلق هستید، در این باره بیندیشید. چه بسا حق با او باشد.

- بی آنکه از قبل تدارک ببینید یا برنامه ریزی کنید، با فرزند خود برای گردش روزانه به بیرون از شهر بروید و لذت ببرید.

دخترکم سلام. عشق من، راستشو بخوای با وجود می می مهربونت خیلی نگران این نیستم که زود این دنیا رو ترک کنم. واسه اینکه واقعا مامانی تو یه انسانی مهربون، قوی و شیرزنه. باید سالها باهاش زندگی کنی تا متوجه بشی چی میگم. نمیشه توی نوشته آورد و قابل وصف نیست.

دخترکم توی این سالها خیلی فراز و نشیب توی زندگی داشتیم و هنوز هم داریم. اما در بیشتر مواقع این‌مامانی مهربون تو بوده که خم به ابرو نیاورده و بدون غرولند و ناله و... آرامش رو توی خونه حاکم کرده. مامانی مهربون تو بوده که صبوری و متانت رو شرمنده خودش کرده و عشق و علاقه به بچه و شوهر رو به خوبی عملی کرده. وقتی به چهره مامانیت نگاه میکنم همیشه یه بزرگواری، یه ایستادگی و یه استواری خاصی رو توی چهرش میبینم که توی این ۴۰ سال توی هیچ خانمی ندیدم. و همه اینا باعث میشه هم خیالم از خیلی چیزها راحت باشه، هم نگران این باشم که اگه نباشه چه بلایی سر من میاد و هم شرمنده باشم که اونطوری که باید عشق، آرامش و خوشبختی رو بهش هدیه ندادم. اما اینو بدون که مامانی تو ملکه قدرتمند زندگی منه. عشق منه و بیش از قبل تلاش میکنم تا حس آرامش و خوشبختی رو در اون ایجاد کنم. 

دخترکم اینو هم بگم و تاکید کنم که عاقل بودن تر مامانی و منطقی تر بودنش در قیاس با من در کنار صبوری، عشق، ملایمت، انعطاف پذیری و ایثارش در برابر خانوادش واقعا یه موجود آسمونی و پاک رو ساخته که باعث میشه از بودن در کنارش احساس لذت کنم. 

دخترکم به هر دوتون قول میدم تا وقتی که هستم برای جبران این همه عشق و ایستادگی تمام تلاشم رو بکنم و مطمئنم که خدای مهربون، کمکمون میکنه که روزهای خیلی خیلی بهتر و عاشقانه تر داشته باشیم.

دخترکم قدر این مامان مهربون، عاشق و قوی رو بدون...

دخترکم سلام. چند روزی هست که به بازی ویژه رو اختراع کردی. توی این بازی من به پهلو دراز میکشم و تو با حرکات مختلف مثل لیز خوردن، قِل خوردن و... از روی من رد میشی. اولین روز یه ربع بازی کردیم‌ بعد شد نیم ساعت و امروز ۱ ساعت بازی کردیم. به قول تو من هر قدر خسته تر و داغون تر باشم بیشتر حال میده چون آروم و شلم.

واقعا" من عاااااشق وقت گذاشتن با توام و خیلی خوشحالم که با وجود بزرگتر شدنت باز هم با هم وقت می زاریم و مدام وقتای جدید اختراع می کنی.

راااااااستی؟؟؟!!! اگر 3 نفری بریم بیرون، این کار از نظر تو "وقت" نیست. وقت اونیه که 2 نفری روی موشوعی که توافق کردیم با هم باشیم.

دخمری من سلام. من بعد از چند روز تهران بودن واسه ماموریت کاری و دیدار خونواده، شنبه عصر با کلی هدیه از عمو و عمه و بابابزرگ و مامان بزرگ و البته خودم و می می مهربون برگشتم و کلی حال کردی. اینم یه قاب از هدیه ها همراه با تصویری زیبا از کوه البرز که از شیشه هواپیما گرفتم.

راستی طبق قانون به ازای هر شبی که خونه نباشم باید یه هدیه برات بیارم و خوشبختانه این بار کلا از استانداردها رد شدم

دخترکم سلام. در پست 579 ویلاگت http://delaramejoon.blogfa.com/post/579 مطلبی واست نوشتم تحت این عنوان: ده باور نامعقول: عوامل بهم ریختن اعصاب . این مطلب از داخل کتابی گرفته شده که بهت قول دادم یه روز خلاصش رو بهت هدیه میدم و امروز اون روزه. کتاب فوق العاده ایه. حتما" خلاصه و حتی اصلش رو بخون و بهش عمل کن. مثل من که سعی میکنم این کار رو بکنم. (هر چند سخته و تمرین بسیار میخواد)

خلاصه کتاب نمی گذارم کسی روی اعصابم را بهم بریزد

دخترک نازم سلام. مدتیه که برات مطلبی از خودم، تفکراتم و دغدغه هام ننوشتم. اما الان میخوام یه مطلب خوب و کاربردی واست بنویسم. اگه یادت باشه توی فروردین 98 در پست 681 مطلبی تحت عنوان فلسفه زندگی نوشتم و گفتم که فلسفه زندگی چیزی نیست جز بندگی خدا که در ۵ بعد یا منظر میشه تعریفش کرد: تعهد به خانواده، تعهد به خدا، تعهد به جامعه( مفید بودن و خدمت کردن)، تعهد به رشد پایدار و در نهایت شادزیستن(لذت بردن از زندگی) و کمک به شاد بودن دیگران.

این فلسفه خیلی آرومم نمی کرد هر چند که درسته تا اینکه به صورت اتفاقی سخنرانی های دکتر الهی قمشه ای رو شنیدم و خیلی زیبا هدف از زنذگی و وظیفه انسان رو "شاد بودن" عنوان کرد که نتیجه توسعه و بهبود خودمون در 3 محور بدست میاد: زیبایی (از زیبایی های ظاهری گرفته تا زیبایی های اخلاقی و معنوی و لذت بردن از طبیعت و ... )، نیکویی (خوبی) و دانایی. ایشون محور تمام سخنرانی هاشون تقریبا" همین 3 موضوعه. چرا که اعتقاد دارن اینها 3 ویژگی خداوندن و چون ما فطرتمون جوریه که میخواییم به کمال برسیم (انا لله و انا الیه راجعون)] و کمال مطلق خداست پس اگر در این 3 ویژگی خودمون رو تقویت کنیم به شادی و کمال می رسیم و در واقع وظیفمون رو به خوبی انجام دادیم و به آرامش رسیدیم.

دخترکم مدتهاست که راجع به این موضوع فکر می کنم و باید بگم که به نظرم این فلسفه (شادبودن) از فلسفه قبلی که گفتم (بندگی) جالب تر و حتی کامل تره و در عین حال با پرامترهای کمتر. دخترکم مثل همیشه واست آرزو می کنم فلسفه زندگی خودت رو پیدا کنی و در هر صورت انسان شادی باشی.

- ترس و تشویش یا بی اعتمادی خود را نسبت به افراد و دستگاه های صاحب اقتدار به فرزندتان منتقل نکنید.

- به فرزندتان یاد بدهید چگونه برای کاری که میخواهد انجام دهد، پیشاپیش برنامه ریزی و آینده نگری کند.

- در بانک برای فرزندتان حساب پس انداز باز کنید و با خرید قلک، او را به پس انداز کردن عادت دهید.

- هنگام برخورد با دیگران، فرزندتان را به آنها معرفی کنید. طوری رفتار نگنید که گویی او همراه شما نیست و وجود ندارد.

- اگر فرزندتان گوشه گیر و خجالتی است و در جمع احساس راحت بودن نمی کند، در حضور دیگران برایش احترام قائل شوید و در خلوت در آغوشش بگیرید.

- طوری رفتار نکنید که گویی فقط آنچه بزرگ ترها انجام میدهند، اهمیت دارد.

- بکوشید هر صبح، آرامش هر چه بیشتر بر فضای خانه سایه افکند. صبح پردغدغه و پرآشوب ممکن است تمام روز را خراب کند.

- "خواندن و پاسخ دادن" به " زبان اندام" فرزند خود را بیاموزید.

- به یاد داشته باشید هیچ بچه ای نباید با احساس زیادی بودن و سربار بودن به رختخواب برود.

- با فرزندتان از رویاها و امیدهای آینده خودتان سخن بگویید.

- با استفاده از برقراری ارتباط با نگاه مستقیم به فرزندتان، نشان دهید که توجه شما تمام و کمال معطوف به اوست.

- نگذارید فرزندتان در کشمکش میان شما و همسرتان آلت دست و بازیچه شود.

- هنگام برنامه ریزی و تصمیم گیری برای به دنیا آوردن بچه دوم و سوم، فاصله سنی مناسب فرزندان را رعایت کنید

- فرزند خود را جدی بگیرید.

- هر از گاهی با فرزندتان نجوا کنید. این سبب میشود که او احساسی از صمیمیت و خودمانی بودن با شما داشته باشد.

- بکوشید رفتار شما با فرزندتان، بهتر از رفتاری باشد که با دوستانتان دارید.

- اگر فرزند خردسالتان را به اسم خودمانی صدا میزنید و حالا که بزرگ تر شده دیگر آن را دوست ندارد، بکوشید او را با نام اصلی اش مورد خطاب قرار دهید.

- بکوشید تا آنجا که ممکن است، هنگام آمدن فرزندتان از مدرسه به خانه، زیاد خسته به نظر نرسید. نیرو و توان خود را برای استقبالی گرم از او نگه دارید.

- نقطه ضعف فرزندتان را به رخ او نکشید( مثلا نقاشی را دوست دارد اما خوب از عهده اش بر نمی آید).

- در صورت امکان به فرزندتان حق انتخاب و آزادی عمل دهید.

دخترکم سلام. دیروز کتاب زیبای "ملت عشق" رو تموم کردم. کتابی فوق العاده زیبا و جذاب. این کتاب با بیانی جذاب و در خلال توصیف عشق زمینی و البته عشق و ارادت عرفانی مولانا نسبت به شمس، 40 نکته و قاعده رو برای رسیدن به عشق آسمونی بیان می کنه. دوست دارم برات این 40 نکته رو بیارم و بهت توصیه می کنم کتاب رو حتما" بخونی.

قاعده ۱ از چهل قاعده شمس تبریزی

کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیشتر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.

لطفا" برای مطالعه 40 قانده، روی ادامه مطلب کلیک نمایید- ممنونم

دخترک دلبند ۸ ساله من سلام. عشق کوچولوی من، ۱۳ سال پیش یعنی ۵ شهریور سال ۸۵، تقریبا ۲ ماه بعد از فارغ التحصیلی من و مامانی از دانشگاه شهید بهشتی، ۱۱ ماه بعد از عقدمون و بعد از کلی دوندگی، من و مامانی مهربونت ازدواج کردیم و رفتیم خونمون. کوچولوی من این ۱۳ سال خیلی سریع گذشت. در این سالها اتفاقات تلخ و شیرین زیادی افتاد، اما همیشه و همیشه خوشحال بودم و هستم که مامان مهربون و صبورت عشق من و همسر ناز منه. هر چقدر بابای خوبی برات بودم، برای اون همسر خوبی نبودم و همیشه یه جای کارم می لنگید اما باید اعتراف کنم که از صمیم قلب دوسش دارم و همسری بهتر از می می مهربونت گیرم نمیومد. دخترک دلبندم واقعا خوش بختم که اونو و تورو دارم. چه چیزی بالاتر از این که آدم در خونش احساس آرامش و شادی کنه و دوست نداشته باشه از اونجا بره بیرون. این حسیه که من دارم. خوشحالم و خوشبختم که همسری صبور، مهربون، زیبا، کدبانو، قانع، عاقل، بی بی فیس (baby face) و عاشق گیرم اومده و خدارو همیشه شکر میکنم. در این ۱۳ سال هیچ وقت به خودم نگفتم که پسر اشتباه کردی و میتونستی همسر بهتری داشته باشی. چون واقعا مامانت همسر درجه یکیه. در قیاس با تمام زنا و دخترای اطراف ما، از هر نظر یه سروگردن بالاتره و حسابی هم هوای ما رو داره. دخترکم من خوشبختم. دخترکم من عاشق مامان نازتم. تو هم مثل الان همیشه عاشقش باش. چون واقعا دوست داره و برات سنگ تموم میزاره. واقعا صبوره و واقعا هوامونو داره. مامانت دختر کوچولوئیه که نیاز به مهربونی، پرستاری و عاشقی داره. باید مواظبش باشیم و مواظب باشیم که هیچ وقت ناامیدش نکنیم.